مرحله اول :
قبول ظاهري است که شخص به لفظ و ظاهر، اظهار به يگانگي خداوندو پيامبري حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، پيامبر اسلام، مي کند خواه دل او نيز موافق به اظهار لفظي باشد يا نباشد، به همين دليل در قرآن در آيه 14 سوره حجرات در اين باره چنين آمده است:«عربها مي گفتند ما ايمان آورده ايم به آنها بگو شما ايمان نياورده ايد بلکه بگوييد اسلام آورده ايم با اينکه ايمان هنوز در دلهاي شما داخل نشده است.»بر اين اساس وصف اسلام براي هرفردي به صرف اداي الفاظي خاص (شهادتين) حاصل مي شود.
مرحله دوم:
تسليم شدن در برابر همه اعتقادات است و به دنبال آن انجام دادن کارهاي نيک و اعمال صالح است هر چند در مواردي گناه و تخلفي انجام گيرد. همان طور که در آيه 69 از سوره زخرف در قرآن چنين آمده است: «کساني که ايمان به آيات ما آورده اند و تسليم شده اند.»
مرحله سوم:
اقرار ظاهري و نيز اعتقاد قلبي و انجام کارهاي نيک و تخلّق به اخلاق حميده است، تا آنجا که شخص مسلمان به تمام معني عبد و بندة مخلص گردد و فقط از خدا اطاعت کند.
مرحله چهارم:
آن است که شخص مراتب سه گانة گذشته را دارا باشد و علاوه بر آن مراتب، تسليم محض در برابر خداوند متعال باشد.که در آيه 63 از سوره يونس به اين مرحله اشاره شده است:«آگاه باشيد که دوستداران خدا هيچ ترس و اندوهي بر آنان نيست . اينان کساني هستند که ايمان آورده اند و پرهيزکار مي باشند.» (رفاهي، 1376، ص17-18)
امام صادق (علیه السّلام) از اصحاب خود پرسيدند آيا مي دانيد که تسليم چيست؟ آنها ساکت ماندند آن حضرت فرمود:آن اطمينان در اين آيه است «کساني که ايمان آوردند و کارهاي نيک کردندو به پروردگارشان مطمئن شدند.»( قمي، 1373 ، ج1/ص634)
سئوالی که اینجا مطرح است اینکه آیا معنای تسلیم منطبق بر معنای ایمان است یا خیر؟
امام صادق (علیه السّلام) ایمان را چنین تعریف می کند:«ايمان همان اقرار به زبان و اعتقاد از دل و قلب و انجام دادن و عمل به ارکان دين است.»(همان، ص38)
به راحتی می توان فهمید که تعریفی که ایشان از از تسلیم ارائه داده اند با تعریف ایشان از ایمان مغایرت دارد و ایمان را چیزی افزون بر تسلیم می دانند. در واقع ایمان مرحله ای فوق مراتب تسلیم و در بر دارنده ی این مراتب است.
بنابراين براي مؤمن بودن تنها تسليم لفظي کافي نيست چه به قول حکما و فلاسفه وجود لفظي ضعيف ترين مراتب وجود هستي است هيچ گاه با تلفظ «آتش» لب و دهان و زبان نمي سوزد و با نوشتن «آتش» کاغذ محترق نمي شود و با تصور «آتش» نيز ذهن آتش نمي گيرد.
شب نگردد روشن از نام چراغ
نام فروردين نيارد گل به باغ
زاهد ار صد بار مِي مِي مِي کند
تا ننوشد باده کي مستي کند.
بنابراين هر کس مؤمن باشد مسلمان نيز هست و ممکن است کسي مسلمان باشد ولي مؤمن نباشد. بايد گفت که ايمان نيز خود مراتب و درجات دارد. در آيه 136 نساء چنين آمده است:«اي کساني که ايمان آورده ايد ايمان بياوريد به خداوند و پيامبر او و کتابي که بر پيامبرش فرستاده است»
دين اسلام؛ دين مقبول خداوند
قرآن کريم تنها دين مقبول نزد خداوند را، دين اسلام مي داند:
« ان الدين عند الله الاسلام و ما اختلف الذين اوتوا الكتاب الا من بعد ما جاءهم العلم بغيا بينهم و من يكفر بآيات الله فان الله سريع الحساب »(آل عمران/19)
( در حقيقت دين نزد خدا همان اسلام است و كسانى كه كتاب [آسمانى] به آنان داده شده با يكديگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنكه علم براى آنان [حاصل] آمد آن هم به سابقه حسدى كه ميان آنان وجود داشت و هر كس به آيات خدا كفر ورزد پس [بداند] كه خدا زودشمار است .)
« و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الآخرة من الخاسرين »(آل عمران/85)
( و هر كه جز اسلام دينى [ديگر] جويد هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است )
در تفسير اين آيات دو دسته اقوال وجود دارد:
يک دسته بر اين عقيده اند که پس از ظهور حضرت ختمي مرتبت و نزول قرآن مجيد کليه اديان سالفه منسوخ و بي اعتبار و پيروي از آنان هيچگونه ارزشي از نظر خداوند نداشته است، چرا که دين اسلام في حد نفسه کمال ذاتي داشته و تکامل يافته همه اديان سالفه است و با وجود دين کامل پيروي از اديان سابق عقلاً و منطقاً نادرست مي باشد. اين دسته بدون هيچ ترديدي مفهوم اسلام را در اين آيات بر خصوص شريعت نبي اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تطبيق کرده اند.
گروه دوم بر اين باورند که حقيقت اسلام به معناي انقياد و تسليم در برابر خداوند، به عنوان حقيقتي مستمر در طول تاريخ شرايع همواره وجود داشته و پيامبران الهي همگي داراي دين واحدي به نام اسلام بوده اند. به عبارت ديگر، اسلام به معناي انقياد و تسليم و فروتني ، صفت کلي همه شرايع است که در هر مرحله به شکلي خاص و به تناسب همان دوره تجلي يافته است.(فضل الله، ١٩٨ 0، ص274-276) اينان بر عام بودن معناي اسلام در اين آيات تأکيد دارند.
نظر راجح و غالب در ميان علما و انديشمندان ديني، پذيرش قول دوم است اما بايد گفت که با فرض پذيرش قول اول هم مي توان گفت که کاملترين مصداق چنين تسليم و انقيادي در شريعت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم)(دين اسلام به معناي خاص خود)وجود دارد که با استفاده از آيه ولايت، اين تسليم و انقياد زماني محقق مي شود که مسلمانان پس از ولايت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ولايت اولي الامر را بپذيرد:«أطيعوا اللهَ و أطيعوا الرسولَ و أولي الامر منکم»(نساء/59) که با ولايت دين تمام و نعمت کامل مي شود: «اليوم أکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي و رضيتُ لَکم الاسلام ديناً» (مائده/5) (طباطبايي، 1363،ص181-182)شايد به همين خاطر باشد که در برخي روايات نيز اسلام را در آيات گذشته بر خصوص مذهب شيعه تطبيق کرده اند.(طبرسي، ١٤٠٨ق ، ص521)
در توضيح قول دوم نيز بايد گفت که کساني که بر معناي عام اسلام در اين آيات تأکيد دارند اسلام را منطبق بر معناي ايمان به معناي تسليم واقعي و حقيقي در برابر خداوند متعال مي دانند. چرا که اعتقاد به باورهاي ديني، و تقييد به دستورهاي الهي، متفرع بر قبول و پذيرش قلبي و باطني نسبت به حقيقت الهي دين است.(حسيني، 1382، ص45)
اينان در حقيقت بين اسلام به معناي عام (انقياد و تسليم) و ايمان (تصديق قلبي) نوعي رابطه را قايل شده اند. امّا در تبيين رابطه بين آن دو اختلاف کرده اند.
به طور کلي محققان، مفسران و متکلمان قايل به سه رابطه بين اسلام و ايمان هستند که عبارتنداز:
1 -ممکنست بين اسلام و ايمان رابطه تخالف و عموم و خصوص وجود داشته باشد. ايمان مرحله کمال اسلام است و بعد از آن مي آيد:
« قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ وَإِن تُطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ »؛( [برخى از] باديهنشينان گفتند ايمان آورديم بگو ايمان نياوردهايد ليكن بگوييد اسلام آورديم و هنوز در دلهاى شما ايمان داخل نشده است و اگر خدا و پيامبر او را فرمان بريد از [ارزش] كردههايتان چيزى كم نمىكند خدا آمرزنده مهربان است )(حجرات/14)
در واقع اين دسته اسلام را نسبت به ايمان عام فرض مي کنند. عموميت اسلام نسبت به ايمان از آن رو است که اسلام مرحله ابتدايي و ظاهري در پذيرش شريعت خاتم با اظهار شهادتين است؛ اما ايمان افزون بر اين، اعتقاد باطني را نيز به همراه دارد.(طبرسي، 1408ق ، ص207)
2- ايمان و اسلام هر دو مترادف و وحدت مفهومي دارند چنانکه در قرآن آمده است:
« فَأَخْرَجْنَا مَن كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ ٭ فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ »
( پس هر كه از مؤمنان در آن [شهرها] بود بيرون برديم ٭ و[لى] در آنجا جز يك خانه از فرمانبران [خدا بيشتر] نيافتيم )
که مؤمن و مسلم را به يک معنا آورده است و در جائي ديگر نيز آمده است:
« وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّسْلِمِينَ »
( و موسى گفت اى قوم من اگر به خدا ايمان آوردهايد و اگر اهل تسليميد بر او توكل كنيد )
اين قول را به خوارج و بعدها به معتزله و قدريه نسبت داده اند.
در جواب اين گروه بايد گفت که اولاً آيه مستند اين گروه با آيات ديگر از جمله آيه 14 سوره حجرات ناسازگاري دارد که خداوند در آن بين مؤمن و مسلم تفاوت قايل شده است.
ثانياً به طور قطع مي توان گفت که شريعت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسلام نام داشته است نه ايمان، بلکه ايمان را مرتبه اي از اسلام دانسته اند. که اين مطلب هم به طور ضمني دال بر عدم تساوي مفهومي ايمان و اسلام مي باشد.
3-اسلام و ايمان دو مفهوم متداخل در يکديگر و متلازمند، وجود يکي از آنها به وجود ديگري بستگي دارد. نظير روايتي که در آن از نبي اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرسيد شد؛ برترين عمل کدام است؟پاسخ دادند: «اسلام» و باز سؤال شد؛ چه اسلامي برتر است؟ فرمودند:«ايمان»
از آنجا که هر يک از موارد ذکر شده فوق با استناد به آيه اي يا روايتي از ائمه است، شايد بتوان بين اين نظرات اينطور جمع کرد: روابط ذکر شده در واقع بيانگر نوعي رابطه طولي بين ايمان و اسلام مي باشد و هر يک از روابط فوق اشاره به مرحله اي از مراحل اسلام دارد. اينجاست که مي توان به عدم کاربرد «دين ايمان» به جاي دين «دين اسلام»پي برد و اين طور نتيجه گرفت مراد از اسلام همانطور که درآيه 49 حجرات آمده, همان معناي ظاهري و پذيرش لساني و صورت تسليم در برابر خداست, نه پذيرش قلبي و ايمان باطني که خاص اهل ايمان است , امّا اسلام به معناي عام (حقيقت واحده ديني) منطبق بر معناي ايمان به معناي تسليم واقعي و حقيقي در برابر خداوند متعال است.
نتيجه گيري
براساس آنچه که با استناد به آيات قرآن و نظرات انديشمندان اسلامي گفته شد, به ذکر نکات زير به عنوان نتيجه گيري اکتفا مي شود:
1-در آيات و روايات , دين با صفات مختلفي از جمله دين حق, دين حنيف, دين اسلام و... آمده است. بايد گفت که اين چيزي جز تعدد صفات نيست و همه آنها داراي يک مصداق بوده که همان راه هدايت بشر است.
2-به نظر می رسد تفکیک بین دین و شریعت درست است، دين مقوله اي واحد و تشکيک ناپذير است و بايد از اختلاف اديان با عنوان کثرت مذاهب و تعدد شرايع نام برد. تعدد شرايع هم بر تعدد دين دلالت ندارد, بلکه ارائه دين به راههاي گوناگون است.
3-بين اسلام و ايمان با استناد به آيات و روايات مختلف ممکن است سه رابطه تخالف، ترادف و يا تداخل موجود باشد.البته همانطور که گفتيم اسلام به معناي عام منطبق بر معناي ايمان مي باشد نه اسلام به معناي خاص که همان شريعت ارائه شده توسط پيامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مي باشد.به همين دليل است که دين حضرت محمد را دين ايمان نمي ناميم.
4- اساساً در منطق قرآن کریم "ادیان" نداریم؛ بلکه "دین" داریم و تمام پیامبران، منادی"دین واحد" بودهاند که از آن به "اسلام" (تسلیم در برابر خداوند واحد) تعبیر شده است : "ان الدین عندالله الاسلام ؛ همانا دین نزد خداوند فقط اسلام است ".
" و من یبتغ غیرالاسلام دیناًفلن یقبل منه ؛ هر کس غیر از اسلام دینی را برگزیند، از او پذیرفته نیست ".
قرآن کریم دین را فقط " اسلام" و همه پیامبران را "مسلمان" میخواند: "ما کان ابراهیم یهودیاً و لا نصرانیاً ولکن کان حنیفاً مسلماً؛ ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی؛ بلکه یکتاپرستی مسلمان بود ".
بنابراین از دیدگاه قرآن مجید، همه پیامبران، مردم را به دین واحد؛ یعنی، اسلام،تسلیم و عبودیت در برابر خدای یگانه دعوت کردهاند و اصول و ارکان اعتقادی واحدی را تبلیغ کردهاند .
5- تفاوت میان دین اسلام با سایر شریعتها، عمدتاً در ناحیه احکام، قوانین و دستورهای فردی و اجتماعی که از آن به شریعت یاد میشود، میباشد . از دیدگاه فرهنگ قرآنی دین خدا از آدم تا محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یکی است و همه پیامبران به یک مکتب دعوت میکردهاند.
ثانیا: بر این اساس، همه پیامبران از یک سلسله اصول مشترک و سنتهای ثابت وواحدی پیروی میکردند، اصولی چون دعوت به تقوا، نفی خودپرستی، دعوت به وحدت، تبشیر و انذار، تحمل دشمنی و استهزای جاهلان، دعوت به تعالی و...
نظرات شما عزیزان: